امیر علی امیر علی ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره
آیهآیه، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

امیرعلی وآیه نفس های مامان و بابا

عید قربان مبارک

سلام عشقم نفسم عزیزم امیرعلی مامان خیلی دوست دارم و دوست دارم همیشه سرحال و سرزنده باشی . گلم فردا روز عید قربان هست و امروز روز عرفه .اول اینکه عیدت رو تبریک میگم و دوم خواستارم با اون قلب پاکت با اون دستای کوچیکت برای مامان فاطمه و بابا سعید دعا کن . وقتی فکر میکنم می بینم حاضر نیستم تحت هیچ شرایطی از پسر جدا بشم .نمی دونم چگونه حضرت ابراهیم از حضرت اسماعیل می خواست بگذرد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! از همه دوستانی که در این روز دعای عرفه میخونن میخوام برای همه بالاخص ما دعا کنند .   ...
23 مهر 1392

باز هم معجزه ای بزرگ برای امیرعلی

سلام عزیز دل مامان قشنگ مامان دیشب خونه مامانی بودیم و تولد خاله فهیمه بود اینجا تولدش رو تبریک میگیم شب خوبی بود هر چند که امیرعلی گل پسرم اذیت میکرد و نمی دونم چرا بیتاب بود بعد از تولد خودمونیمون و مراسم شام اومدیم خونه خودمون تازه رسیده بودیم خونه و داشتیم لباسامون رو عوض میکردیم که یک هو دیدم جیغ امیرعلی بالا رفت و گریه امون گل پسرم رو برید .امیرعلی ظرف کمتر از یک ثانیه دستش رو به پدال چرخ خیاطی زده بود و انگار برق اونو لرزونده بود .هم ناراحت بودم و هم باید میتونستم خودم را محکم نشون بدم .چون بابایی کلی خودش رو باخته بود از این ور به 115 زنگ زد .از این طرف به عمو فرامرز(شوهر عمه امیرعلی ) زنگ زد نمی دونید توی همین حین که داشتم هم امیر...
21 مهر 1392

یک معجزه

سلام مامان گلم عزیزم عشقم فدای تو مامان بشه که خدا لطف کرده و مشکلی برای گل پسر به وجود نیومد . راستش دو شنبه من و بابی امیرعلی به همراه امیرعلی رفتیم دکتر آخه روی پوست امیرعلی یک چیزهایی زده بود که مدتی بود خوب نشده بود .وقتی که دکتر امیرعلی رو معاینه کرد گفت کهیره ولی برای اطمینان بیشتر توی بعضی از موارد حساسیت هم یک کم با ملاحظه پیش برید که امیرعلی دچار حساسیت نشه .بعد من در مورد وزن گل پسر صحبت کردم که دکتر گفت وزنش خوبه و خیال منو راحت کرد گفت پسری ده کیلو شده و من خیلی خوشحال شدم .در ضمن من گفتم بینی امیرعلی خیلی میگیره بالاخره دکتر داروهای خود رو تجویز کرد و بعد ما اومدیم رفتیم داروخونه داروهای امیرعلی رو گرفتیم و بعد به سرعت رفتی...
17 مهر 1392

مهمونه خونه خاله مریم (دوست مامان فاطمه )

سلام گل پسرم عشقم عزیزم مامان به قربون گل پسر بشه که خیلی خیلی عاشقشه . عزیزم شنبه ای من و شما به همراه خاله مهران خاله زهرا ها و خاله محبوب رفتیم خونه خاله مریم یکی از دوستای قدیم مامان .اونجا خیلی به ما بزرگترها خوش گذشت .فکر کنم به شما بچه ها هم خیلی خوش گذشته باشه .آخه طاها گل که ماشاءالله آقا شده بود برای خودش کلی اسباب بازی برای شما آورد و شما و کارن جون خیلی بازی کردید .چند تا عکس یادگاری هم گرفتید که گفتیم داخل وبلاگت میزارم تا برات یادگاری بمونه . طاها گل و کارن جون و گل پسرم امیرعلی جون مامان توی این مهمونی امیرعلی خیلی پسر خوبی بود . این جا خیلی ازش تشکر میکنم و روی ماهش رو هزار بار می بوسم ...
15 مهر 1392

تولدت مبارک قشنگ مامان

سلام عزیزم عشقم نفسم تولدت مبارک تولد یکسالگی پسرم مبارک عزیز مامان 5 شنبه مصادف با 4 مهر تولد شما بود و مامانی و بابایی سعی کردند بتونند مراسم خوبی برای شما بگیرند .تم تولد شما باب اسفنجی بود که خودم همه تلاشم رو کردم که اونو خودم طراحی کردم . عزیز مامان مهمونا ساعت 5:30 تا 6 اومدند و تا ساعت هفت بزن و بکوب و شادی داشتیم برای خودمون و ساعت هفت کیک رو آوردند و فوت کردن شمع و بعد آذین جون خاله کلی با چاقو رقصید و برش کیک رو داشتیم .بعد هم پذیرایی داشتیم من برای پذیرایی ساندویج با تست و ذرت مکزیکی و کشک بادمجون و قفقازی درست کردم و همه مهمونا رو دعوت کردیم به سرو عصرونه و در حین خوردن عصرونه کادو ها رو باز کردیم و با دو ستامون عکس گر...
6 مهر 1392
1